نقد سینمای هالیوود | ||
اسطوره های ایدئولوژی آمریکایی / قسمت دوم
برادران کوئن هم حداقل در دو سه سال اخیر به خوبی نشان داده اند، برخلاف آنچه طی سالیان متمادی از خود نشان داده و فیلمسازانی طنز پرداز و خوش ذوق نمایانده بودند ، اما در واقع آنها نیز جزیی از سیستم فیلمسازی ایدئولوژیک هالیوود بوده و به اصطلاح در آب نمک خوابانده شده بودند تا در زمان مناسب برای حضور در صحنه های مورد نظر صاحبان قدرت و سرمایه در آمریکا فراخوانده شوند. آنها پس از آثار شوخ طبعانه ای مانند "وکیل هادساکر" و "لبوفسکی بزرگ" و "ای برادر کجایی؟"( که البته در این فیلم نتوانسته بودند ماهیت ایدئولوژیک خود را پنهان سازند) برای اولین بار در سال 2008 با فیلم "سرزمینی برای پیرمردها نیست" با اقتباسی از رمان مشهور کورمک مک کارتی ، گرایش علنی خویش را به سینمای ایدئولوژیک غرب ، آن هم از نوع آخرالزمانی اش بروز دادند که پس از سالها ، جوایز اسکار را هم نصیبشان ساخت. پس از آن ، فیلم "بعد از خواندن ، بسوزان" فیلم مضحکه آمیزی در تبلیغ " نظریه توطئه" یا همان "Theory Conspiracy" مورد نظر متفکران غربی همچون سر کارل پوپر یهودی و یا دانیل پایپز صهیونیست بود. و سال گذشته بیش از هر وقت دیگری ، فیلم برادران کوئن تحت عنوان "یک مرد جدی" ، بدون هرگونه پرده پوشی، حرف های ایدئولوژیک سازندگانش را بیان می کرد. آش آن قدر شور بود که هنگام برگزاری مراسم اسکار ، وقتی نوبت به اهدای اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد رسید و استیو مارتین(یکی از مجریان مراسم) برای معرفی یکی از کاندیداها به نام کریستوفر والتز ( که نقش یک افسر آلمان نازی را در تازه ترین فیلم کویینتین تارانتینو به نام "حرامزاده های لعنتی" بازی کرده بود) گفت :" کریس در فیلم "حرامزاده های لعنتی " برای شکار ، در به در به دنبال یهودیان بود و از اینکه کمتر آنها را پیدا می کرد ، دچار افسردگی روحی شده بود!". استیو مارتین سپس به شوخی دستانش را رو به سالن و حاضرین در آن ( که همگی از بازیگران و عوامل و دست اندرکاران هالیوود بودند) باز کرد و گفت "...کریس..." به این معنی که بفرما این هم جماعتی از یهودیان که دنبالشان می گشتی!! در این لحظه دوربین به سرعت چهره برادران کوئن (که در سالن نشسته بودند) را نشان داد !!!
در واقع برادران کوئن دیگر همه نقاب های سینمایی و به اصطلاح روشنفکری و هنرمند بودن را کنار زده و چندی است که مستقیما به نمایش آرمان های ایدئولوژیک آمریکایی روی آورده اند که حتی این بار امثال استیون اسپیلبرگ(که همواره هویت صهیونی خودرا به نحوی از انحاء در آثارش به نمایش گذارده) هم با آنها همراه شده است. این موضوع که برای انتقام خون پدران خود، تا قلب سرزمین های دیگران بتازیم و سوژه ها را در آنجا به جزا برسانیم همان تئوری معروف امپریالیستی است که برای توجیه لشکر کشی ها و تجاوزات نظامی به کار گرفته می شود. همان تئوری که به عنوان دلیل برای ورود ارتش آمریکا به جنگ ویتنام ارائه شد (براساس اظهارات و نوشته های ژنرال مک نامارا ، وزیر دفاع ایالات متحده در زمان آغاز جنگ ویتنام که در فیلم مستند "مه جنگ" ساخته ارول موریس نیز نمایش داده شد، دلیل اصلی حمله آمریکا به ویتنام شمالی ، ماجرای موهوم تهاجم قایق های توپدار این کشور به ناوهای آمریکایی در خلیج سایگون بوده که بعدا مشخص شد اصلا چنین حمله ای صحت نداشته است) و همان تئوری که امروز برای علت حضور سربازان ایالات متحده در عراق و افغانستان ذکر می گردد.(ظاهرا به خاطر انتقام خون قربانیان حادثه 11 سپتامبر 2001 )! بنا بر گرایش معمول برادران کوئن به ساختار شکنی و عدم وفاداری به ژانر ، منطقی تر این بود برای بازسازی یک وسترن کلاسیک به سراغ فیلم های ساختار شکنانه ای همچون "پاییز قبیله شاین" جان فورد یا "زندگی و دوران قاضی روی بین" جان هیوستن و یا "جانی گیتار" نیکلاس ری بروند و نه وسترن استیلیزه ای همچون "شهامت واقعی" . تنها دلیل این بازسازی فقط می تواند آنچه باشد که پیش تر ذکر شد. خصوصا که اقتباس کوئن ها از این رمان بسیار وفادارانه تر از برداشت هنری هاتاوی در سال 1969 است ، چراکه هاتاوی در آن فیلم شخصیت روستر کاگبرن را ( به دلیل بازی جان وین) محور قرار داده بود و در نتیجه متی راس و انتقام وی چندان در مرکز قصه قرار نمی گرفت و بیشتر شجاعت و جوانمردی کاگبرن مطرح می شد اما در فیلم برادران کوئن ، این متی و انتقام اوست که محور اثر قرار گرفته و امثال روستر کاگبرن و لبیف و تام چینی و ...همگی در حاشیه قرار می گیرند که این به روح رمان پورتیس نزدیکتر به نظر می رسد. اما این روحیه انتقام جویی تا آخرین نفس و تا درون خانه سوژه ها، ریشه در ایدئولوژی نژادپرستانه صهیونی و نهادهای برخاسته از آن مانند تشکیلات فراماسونری دارد که انجمن های به اصطلاح برادری هم خوانده می شوند و همین اطلاق برادری و انجام مراسم هم خونی که در آیین ماسونی صورت می پذیرد، انتقام افسارگسیخته تا نهایت توحش را مجاز می شمرد. مقایسه کنید با سیره و سلوک پیامبر خاتم ، حضرت رسول اکرم(ص) که پس از سالها مبارزه و درگیری و شهادت بهترین یارانشان، به هنگام فتح مکه انتقام نگرفتند و به همه مشرکین درون خانه هایشان امان دادند. اما نگاهی به تاریخ ، حکایت از فجیع ترین جنایات پنهان و آشکار انجمن های فراماسونری به بهانه انتقام دارد. از قتل عام سرخپوستان قبیله شاین گرفته تا قربانیان گیوتین در انقلاب ماسونی فرانسه تا کشتار برده ها طی جنگ های انفصال آمریکا و تا همین جنایات بی حد و حصر رژیم صهیونیستی در لبنان و فلسطین و ...و تا ترورهای مخفیانه انجمن های فراماسونی مانند ایلومیناتی و یا کمیته مجازات و انجمن های تروریستی بهایی در تاریخ معاصر ایران. حضور چنین روحیه ای در شخصیت اصلی رمان چارلز پورتیس هنگامی برایمان قابل درک می شود که دریابیم براساس برخی اسناد و شواهد موجود ، پورتیس خود یک فراماسونر بوده است. توجه کنید آغاز رمان و فیلم "شهامت واقعی" با این جملات است که توسط متی راس بازگو می شود: "...بعضی مردم برداشت اشتباهی دارند و من را سرزنش می کنند که چرا به مراسم تدفین پدرم نرفتم. پاسخ من این است: من همان دلمشغولی های پدرم را داشتم که بایستی به آن می پرداختم ، او در یک صحن فراماسونی و توسط لژ دنویل دفن شد..." جیمز دی تیلور ، استاد کمیسیون آموزش ماسونی در لژ بزرگ داکوتای جنوبی طی مقاله ای که در دوم آوریل 2011 در وب سایت "فوروم روشنایی ماسونی " درباره فیلم "شهامت واقعی" و رمان چارلز پورتیس نوشت، آن را "شهامت ماسونی" نامید و نوشت که در واقع خصوصیات فراماسونری فرانک راس(پدر متی) در دخترش بازتاب پیدا کرده است. او انتقام جویی متی را تا آخرین مرحله می ستاید و ادامه می دهد که : "...هوشمندانه یا غیر هوشمندانه ، متی راس ، مدل حقیقی پدرش است ؛ درستکار و با شخصیتی قوی ..."
در خود فیلم "شهامت واقعی" و در صحنه ای که متی راس در اتاق طبقه بالای خانه مادر بزرگش ، یادگارهای پدرش را می کاود، در میان آنها یک علامت مشخص فراماسونری( پرگار و گونیا) را مشاهده می کنیم. پس از آن نیز به هنگام دیدن جسد پدر، متی به یارنل می گوید که پدرش را در صحن ماسونی به خاک بسپارد. ماسون بودن چارلز پورتیس ، آن هنگام قطعی می شود که بدانیم وی در سال 1985 ، رمانی به نام "خدایان آتلانتیس" نوشته که در آن یک انجمن مخفی ماسونی ، اسرار پنهان سرزمین گمشده آتلانتیس را به عنوان سرزمین موعود و یکی از باورهای صهیونی افشاء می سازد.
------------------------------------------------------------------------------ پانوشته: 1- سمیر امین در توضیخ دیدگاه خود در باره فرهنگ سیاسی آمریکایی می نویسد: "اصلاحات دینی در مسیحیت ، [مشروعیت] عهد عتیق را احیاء کرد، همان [مشروعیتی] که کاتولیسیسم و کلیسای ارتدوکس آن را به حاشیه رانده بودند. به حاشیه راندن عهد عتیق توسط کاتولیسیسم ، هنگامی صورت گرفت که مسیحیت با قطع رابطه با یهودیت تعریف شد. اما پروتستانها بار دیگر جایگاه مسیحیت را به عنوان جانشینِ راستین یهودیت احیا کردند. شکل مشخص پروتستانتیسمی که به آمریکا آمد [در نیوانگلند ، شمال شرقی آمریکا] تا همین امروز ایدئولوژی آمریکایی را شکل می بخشد. ابتدا، این ایدئولوژی، با رجوع به نصّ کتاب مقدس ، مقهور کردن قارهء جدید را مشروعیت بخشید.(در گفتار [فرهنگی[آمریکای شمالی، مضمون توراتی ـ انجیلیِ تسخیرِ خشونت بارِ ارض موعود توسط اسرائیل مدام تکرار می شود.) سپس ، آمریکا مأموریتی را که از سوی خدا به آن محول شده بود به سراسر پهنه عالم تعمیم داد. مردم آمریکای شمالی خود را «قوم برگزیده» به شمار می آورند ـــ در عمل مترادف اصطلاح فاشیستی نژاد برتر («هِرن فولک») در زمان نازی ها در آلمان. این همان خطری است که ما امروزه با آن روبرو هستیم. و به همین دلیل است که امپریالیسم آمریکایی (نه «امپراتوری») به مراتب درنده خوتر از امپریالیسم های پیشین است که اکثرشان هرگز مدعی نبودند که مأموریتی الهی را به اجرا گذاشته اند." [ پنج شنبه 90/3/19 ] [ 3:41 عصر ] [ هجوم ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |