نقد سینمای هالیوود | ||
اسطوره های ایدئولوژی آمریکایی
در واقع برادران کوئن دیگر همه نقاب های سینمایی و به اصطلاح روشنفکری و هنرمند بودن را کنار زده و چندی است که مستقیما به نمایش آرمان های ایدئولوژیک آمریکایی روی آورده اند که حتی این بار امثال استیون اسپیلبرگ(که همواره هویت صهیونی خودرا به نحوی از انحاء در آثارش به نمایش گذارده) هم با آنها همراه شده است.
تازه ترین فیلم برادران کوئن اگرچه لااقل نسبت به آثار چند سال اخیر آنها از قوت روایتی و ساختاری بیشتری برخوردار است ، اما خط داستانی بسیار ساده و سرراستی دارد. متی راس ساکن "یل کانتی" آمریکا، دختری 14 ساله است که پدرش توسط یکی از کارگرانش به نام تام چینی (با بازی جاش برولین) کشته شده و حالا متی به دنیال اجیر کردن فردی است تا انتقام خون پدرش را بگیرد. قصد او این است که تام چینی را دستگیر کرده و به فورت اسمیت(محلی که پدرش به قتل رسیده) بیاورد و همانجا به دار بکشد تا همگان بفهمند که بایستی تقاص اعمالشان را پس دهند. او در نریشن ابتدای فیلم می گوید : "...شما بایستی برای هر چیزی در این دنیا بهایش را بپردازید. هیچ چیز ، مجانی نیست به جز لطف و فیض خداوند..."
تازه ترین فیلم برادران کوئن اگرچه لااقل نسبت به آثار چند سال اخیر آنها از قوت روایتی و ساختاری بیشتری برخوردار است ، اما خط داستانی بسیار ساده و سرراستی دارد. متی راس ساکن "یل کانتی" آمریکا، دختری 14 ساله است که پدرش توسط یکی از کارگرانش به نام تام چینی (با بازی جاش برولین) کشته شده و حالا متی به دنیال اجیر کردن فردی است تا انتقام خون پدرش را بگیرد. قصد او این است که تام چینی را دستگیر کرده و به فورت اسمیت(محلی که پدرش به قتل رسیده) بیاورد و همانجا به دار بکشد تا همگان بفهمند که بایستی تقاص اعمالشان را پس دهند. او در نریشن ابتدای فیلم می گوید : "...شما بایستی برای هر چیزی در این دنیا بهایش را بپردازید. هیچ چیز ، مجانی نیست به جز لطف و فیض خداوند..." متی در فورت اسمیت پس از ترتیب امور کفن و دفن پدرش به دنبال یک حرفه ای می گردد تا به شکار تام چینی برود و سرانجام یک مارشال کهنه کار و خشن ایالتی به نام "روستر کاگبرن" ( با بازی جف بریجز) را می پسندد. آدمی که به قول کلانتر فورت اسمیت ، خیلی بی رحم است و کلی آدم کشته! متی او را به مارشال دیگری به نام کویین که با انصاف است و زندانی هایش را زنده برمی گرداند ، ترجیح می دهد. اولین برخورد متی راس با روستر کاگبرن در پشت در دستشویی است و پس از آن در دادگاهی که کاگبرن متهم به شلیک و کشتار بی محابای سوژه هایش شده است! به هرحال متی و روستر کاگبرن و یک تگزاس رنجر به نام لبیف (با بازی مت دیمن) عازم قلمرو سرخپوستان چاکتا می شوند تا تام چینی را گیر بندازند و به دنبال این ، ماجراهای آشنایی را شاهدیم که پیش از این بارها در اغلب فیلم های وسترن مشاهده کرده ایم. در واقع فیلم "شهامت واقعی" در طرح اصلی خود همه عناصر آشنا و کلیشه ای ژانر وسترن را جمع کرده است ؛ یک کلانتر یا وسترنر که از ناکجا آباد آمده و به ناکجا آباد می رود مثل "شین" جرج استیونس یا ایتن ادوادز در "جویندگان" جان فورد و یا گری کوپر در فیلم "وسترنر" (در برخی فیلم های وسترن این شخصیت ها به سواره نظام و فرمانده آنها یا گروه رنجرها بدل می شوند همچون "قلعه آپاچی" یا "دختری با روبان زرد" و یا شخصیت های اسطوره ای غرب مانند وایات ارپ و دنیل بون و داک هالیدی مثلا در فیلم "کلمانتاین عزیزم") ، یک آدم الکلی که زمانی هفت تیر کش حرفه ای بوده ولی سرانجام به یاری قهرمان اصلی می رود و از عوامل اصلی توفیق وی محسوب می گردد مانند اغلب کاراکترهایی که والتر برنان در اینگونه آثار بازی می کرد و یا کاراکتر دین مارتین در فیلم "ریوبراوو " هاوارد هاکس به علاوه یک زن یا دختر که بخش ملودرام قصه را تشکیل می دهد و معمولا در پاشنه آشیل یا نقطه ملتهب ماجرا قرار می گیرد که وسترنر و همکارانش به کمک او می روند و یا او در جریان اقدامات وسترنر ، با وی همراه می شود ، مثلا مرلین مونرو در فیلم "رودخانه بدون بازگشت" اتو پرمینجر که رابرت میچم به کمکش می رود یا انجی دیکنسن در "ریوبراوو" و یا خواهر ایتن ادواردز در "جویندگان" . این عوامل اصلی در کنار فضای یک شهر با عناصر مشخصی همچون یک هتل ، یک بار ( که بعضا طبقه بالای همان هتل را در برمی گیرد) ، یک بانک و یک کلانتری با یکی دو سلول به عنوان بازداشتگاه در کنارش و بالاخره یک یا عده ای آدم شرور مثل جو بردت و برادرش در فیلم "ریوبراوو" که در بسیاری از فیلم های وسترن شامل سرخپوست ها می شود. اما برادران کوئن همه این عناصری که گفتیم را در 4 کاراکتر فیلم "شهامت واقعی" جمع کرده اند. شخصیت وسترنر یا کلانتر و آن همراه کهنه کار الکلی با هم در "روستر کاگبرن" ، امثال سروان کوچیز فیلم "قلعه آپاچی" و نیتان بریتلز ، فرمانده سواره نظام فیلم "دختری با روبان زرد" یا وایات ارپ در لبیف و همه آن زنان و دختران ظلم دیده غرب وحشی در کاراکتر متی راس دیده می شوند. به علاوه اینکه تمامی بدمن ها اعم از سرخپوست و یاغی و شرور را هم در تام چینی ( که دو رگه است) و به سرزمین سرخپوست ها پناه برده ، متمرکز کرده است! امثال ند کلی و دار و دسته اش نیز در کنار او قرار می گیرند. در فیلم "شهامت واقعی"، همه آنچه که معمولا در نوعی از فیلم های وسترن اتفاق می افتد را مشاهده می کنیم. در اینجا هم به دار کشیدن محکومینی را می بینیم که جمعیت زیادی برای تماشای اعدام آنها گرد آمده اند. در اینجا هم هفت تیر کشی داریم و پرورش اسب و کمین نشستن و دوئل و... در اینجا هم کشت و کشتار و خشونت حرف اول را می زند و البته قهرمان اصلی هم مثل برخی از وسترن ها همچون "کت بالو" و "کالامیتی جین" و "چابکدست و مرده" و ...یک زن است که کم کم خود را وارد جمع وسترنرها می کند اگرچه در ابتدای کار حضور او را برنمی تابند ولی به تدریج خودش را تحمیل می کند تا اینکه حتی عنصر اصلی در نبرد آخرین هم خود اوست. به نظر می آید برادران کوئن برای گرامیداشت ژانر وسترن به عنوان موثرترین نوع سینمای آمریکا که اسطوره های این سرزمین و فرهنگ آن را بیش از 100 سال است در اقصی نقاط جهان گسترانده ، به یکی از کامل ترین قصه هایش پناه برده اند که بیش از نیم قرن پیش در رمانی نوشته چارلز پورتیس منتشر شد و چندین بار نیز جلوی دوربین سینما و تلویزیون رفت ؛ اولین بار توسط هنری هاتاوی و در فیلم به همین نام "شجاعت واقعی" (که با عنوان "جوانمرد" در ایران به نمایش درآمد) با بازی جان وین (روستر کاگبرن)، کیم داربی (متی راس)، گلن کمپبل( لبیف) و جرمی اسلیت (تام چینی) و یک بار دیگر در سال 1975 با برداشتی آزادتر بوسیله استوارت میلر با نام "روستر کاگبرن"( در ایران تحت عنوان "مارشال" به نمایش درآمد) و بازهم با بازی جان وین و این بار کاترین هپبورن به نقش "ایولا گود نایت" که به جای متی راس در داستان قرار گرفته بود البته با سن و سال بیشتر. رمان چارلز پورتیس در دسامبر 1968 منتشر شد و مورد استقبال قرار گرفت و بلافاصله هال والیس ، آن را به کارگردانی هنری هاتاوی تهیه کرد. البته برخی کارشناسان سینمایی معتقدند که چارلز پورتیس ، اصلا رمان را به سفارش هال والیس و برای فیلم سینمایی نوشت. نکته قابل توجه آن بود که رمان و فیلم اقتباس شده (که پروپاگاندایی بی پرده در تحسین اسطوره های وسترن محسوب می شد)در زمانی نوشته و ساخته شدند و برپرده سینماها رفتند که پیش از آن حتی جان فورد( به عنوان متعصب ترین وسترن ساز) نیز در سال 1965 با فیلم "پاییز قبیله شاین" پنبه وسترنرها را زده بود. البته بایستی توجه داشت که هال بی والیس مانند امثال جری بروکهایمر فعلی ، یکی از تولیدکنندگان تبلیغاتی در سینمای هالیوود بود که آثاری همچون "کازابلانکا" و "شاهین مالت" را تهیه کرد که اغلب در تبلیغ ایدئولوژی آمریکایی بودند. ایدئولوژی که به قول سمیر امین متفکر مصری، برپایه منجی گرایی نژادپرستانه قرار داشت. (1) اما اینکه چرا در آن زمان چنین اثر ایدئولوژیک تولید شد، بایستی نگاهی به شرایط سیاسی و اجتماعی آن روزهای آمریکا داشت ، همان روزهایی که ایالات متحده و ارتش آن ، به طور تمام عیار در جنگ ویتنام گیر کرده بود و در حالی که روز به روز بر نیروهایش در هزاران مایل دور از مرزهای خود می افزود ، هر روز هم جنازه های بیشتری از سربازان آمریکایی به وطن بازمی گشت و دل آمریکاییان را خون می کرد. این درشرایطی بود که اخبار ابعاد گسترده جنایات یانکی ها در ویتنام ، رسانه های مختلف را فراگرفته و اسطوره نجات بخش آمریکایی در اذهان مردم دنیا به غارتگری ددمنش و حیوان صفت بدل گردیده بود و این پرسش به طور جدی برای افکار عمومی به خصوص درون آمریکا مطرح بود که بچه های ما در آن سوی دنیا و در ویتنام چه می کنند؟ یادمان باشد در طول تاریخ حداقل یکصد سال اخیر ، همواره این سینمای تبلیغاتی و ایدئولوژیک هالیوود بوده که در بزنگاههای حساس به یاری سیاست های سلطه طلبانه آمریکا و شکست های فاجعه بار آن آمده و بسیاری از این فاجعه ها و شکست ها را در اذهان عمومی به برتری و پیروزی بدل ساخته و یا اصلا سعی داشته با داستان ها و ماجراهای انحرافی ، سایه فراموشی بر آن فجایع بیفکند. مثلا خیل آثاری که پیش و پس از تاسیس رژیم اسراییل ، در توجیه کوچ یهودیان آواره به سرزمین های مقدس ساخته شد( همچون "اکسدوس" اتو پره مینجر) و یا انبوه فیلم های به اصطلاح کمدی پس از جنگ دوم برای التیام آلام خانواده هایی که عزیزانشان را در جنگی نامربوط از دست داده بودند و یا فیلم هایی که قبل و بعد از حادثه 11 سپتامبر 2001 برای زمینه چینی این حادثه( مانند "جاده آرلینگتن") و بعد برای بازگرداندن غرور آمریکایی ها(مثل"جاسوس بازی" تونی اسکات یا "سقوط بلک هاوک" ریدلی اسکات) تولید شدند و یا فیلم هایی مانند "آپولو 13" ران هاوارد که رسوایی پروژه فضایی آپولو 13 را یک پیروزی برای آمریکاییان تصویر کرد و یا... قصه جارلز پورتیس و فیلم هال والیس نیز در سال 69-1968 در واقع همین خاصیت را داشت. یعنی در اوج بی اعتباری ارزش ها و اسطوره آمریکایی در جهان و سقوط آنچه همواره به عنوان منجی جهانی از آن می ساختند (به طوریکه حتی در خود ایالات متحده ، اسطوره های آمریکایی زیر علامت سوال رفته بود ) پدیده ای همچون "شهامت واقعی" بسیار می توانست به کمک سردمداران آمریکا بیاید تا مجددا خود را در عرصه امپریالیسم جهانی باز یابند. یادمان نمی رود که برای تقویت حضور آمریکا در جنگ دوم و حمایت مجدد آمریکاییان از این حضور ، فقط یک عکس قلابی و تبلیغ و پروپاگاندای بی سابقه ای رسانه ای بر آن ، توانست مجددا مردم آمریکا را فریب داده و دوباره به جنگ ترغیبشان نماید.( شرح این ماجرا را کلینت ایستوود چند سال پیش با فیلم "پرچم های پدران ما" و براساس فیلمنامه ای از پال هگیس جلوی دوربین برد.) مقایسه شرایط سیاسی و نظامی 1968 آمریکا با امروز ، تشابهات بسیاری را در مقابل چشمان ناظر آگاه و پی گیر می گشاید ، از جمله اینکه امروز نیز ارتش ایالات متحده آمریکا (همراه متحدان ناتویی اش) در همان نوع باتلاقی گیر افتاده که در 1968 گرفتارش بود. فقط تفاوت آن است که باتلاق امروز با فاصله چند هزار مایلی از ویتنام در عراق و افغانستان به وجود آمده و البته آنچه در طی این 10 سال بر سر مردم این سرزمین ها و البته خود آمریکاییان آمده، بسیار هولناک تر از ویتنام و فجایع آن است. از همین رو ، امروز اسطوره و منجی آمریکایی آنچنان در نظر جهانیان و خود مردم آمریکا افول کرده که نانسی پلوسی (رییس کنگره آمریکا) دو سال پیش در جمع برخی نظامیان اعتراف کرد که دیگر آمریکا نمی تواند در دنیا دم از دمکراسی و حقوق بشر بزند!!
بنابراین بازسازی رمان نیم قرن پیش چارلز پورتیس و فیلم اقتباسی هال بی والیس و هنری هاتاوی توسط برادران کوئن به تهیه کنندگی اسکات رودین و استیون اسپیلبرگ (هر دو از تهیه کنندگان صهیونیست) در چنین شرایطی می تواند توجیه لازم را داشته باشد و همان چشم اندازی را تعقیب کند که 50 سال پیش مد نظر تولیدکنندگان هالیوود بود.
[ پنج شنبه 90/3/19 ] [ 3:40 عصر ] [ هجوم ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |