سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نقد سینمای هالیوود
"میلیونر زاغه نشین" در تحقیر هندی های مسلمان به عنوان یک قوم پست یک فیلم کاملا نژادپرستانه به شمار می آمد، "موقعیت عجیب بنجامین باتن" یک فیلم اوانجلیستی تمام عیار بود، "میلک" بازهم فیلمی در ستایش همجنس گرایی و "تردید" یک اثر ضد کاتولیک بود و "کتاب خوان" اثری افسانه وار درباره هولوکاست.
 
 
 گفت‌وگوی رجانیوز با سعید مستغاثی منتقد و کارشناس سینما

جشنواره بین‌المللی اسکار که مهم‌ترین رویداد سینمایی سال جهان محسوب می‌شود، حدود دو هفته پیش با معرفی برگزیدگان در سال جاری میلادی به کار خود پایان داد. نحوه انتخاب فیلم‌ها، نگرش‍ها، آثار و ذهنیت‌های داوران و به‌طور خلاصه پشت پرده‌های اسکار همیشه جزو مهم‌ترین بحث‌های سینمایی بوده است. سعید مستغاثی کارشناس و منتقد سینمای ایران و جهان در گفت‌وگویی تفصیلی با رجانیوز به تشریح این پشت‌پرده‌ها پرداخت. 
 

- با توجه به برگزاری مراسم اسکار به نظر می‌رسد فرصت مناسبی است تا به برخی زوایای پیدا و پنهان اینگونه مراسم پپردازیم. به عنوان سوال اول، هدف به‌پا دارندگان مراسمی چون اسکار،‌کن، ونیز، برلین و تبلیغات جهانی در حواشی آن از نظر حضرتعالی چیست؟ ابتدا مختصری از تاریخچه این مراسم‌ها و سپس اهداف اینگونه جشنواره‌ها را بفرمایید.‌

به عنوان مثال از جشنواره فیلم کن نمونه می آورم که در افواه عمومی، هنری ترین، ضد تجاری ترین و مستقل ترین جشنواره فیلم در جهان معرفی می شود! جشنواره ای که به جز خود آن شهر کوچک سواحل جنوب فرانسه (آن هم به مدد تبلیغات طراحان و تولید کنندگان انواع و اقسام مد لباس و لوازم آرایش و جواهرات)،در هیچ کجای دنیا مانند ایران متاسفانه مطرح نیست! برای تحقیق درباره این مدعا هم که شده، در هنگامه برگزاری آن می توانید سری به معتبرترین وب سایت های سینمایی جهان بزنید و ببینید واقعا این جشنواره موسمی در دنیای سینما تا چه حدی محل از اعراب دارد
 

جشنواره فیلم کن بر خلاف آنچه ادعا داشته و قرار بوده که اولا حامی سینمای مولف ارزشمند باشد، ثانیا در جستجوی صداهای مستقل فرهنگ های گوناگون برآید، ثالثا تجربه سینما به عنوان یک هنر(و نه صنعت) را در نظر بگیرد و رابعا دنیایی ایجاد کند که خودش را از درون نمایش فیلم هایش بشناساند(این عین جملاتی است که مدیر این جشنواره همه ساله آنها را بیان کرده و مضامین نزدیک به آن را به کررات می توانید در سایت رسمی جشنواره نیز بیابید) اما این فستیوال فیلم در طول تاریخ برگزاری خود (از 1946 تا امروز) علیرغم تلاشی که برخی دست اندرکارانش به خرج دادند، در واقع بیشتر حاشیه ای برای سینمای تبلیغاتی، ایدئولوژیک و تجاری غرب به خصوص آمریکا و به ویژه هالیوود به شمار آمده است، چنانچه از همان نخستین دوره و مکررا فیلم ها، ستاره ها و محصولات مختلف سینمای هالیوود بوده که در این جشنواره مورد توجه قرار گرفته و به همین علت بسیاری از آثار مهم تاریخ سینما و اساتید برجسته آن از کادر توجه این فستیوال به اصطلاح هنری به دور مانده اند
 

به عنوان مثال در میان لیست این به اصطلاح نخل طلایی ها از اینگمار برگمان(که کمتر کارشناس و منتقد سینمایی در هنری بودن فیلم هایش شک دارد) خبری نیست، همچنانکه از روبر برسون و حتی کریستف کیسلوفسکی که آنقدر سنگش را فرانسوی ها به سینه زدند! (بابت همین شرمندگی و بی اعتنایی به برگمان بود که در پنجاهمین دوره جشنواره کن خواستند نخل طلای نخل طلاها را به برگمان اعطا نمایند که او حتی زحمت رفتن به کن را هم به خود نداد و عطایشان را به لقایشان بخشید!) 
 

از کوروساوا هم تنها فیلم "شبح جنگجو" یا "کاگه موشا" (که آنهم در مراسم اسکار ستایش شد و انگار جوازش صادر گردید!) نخل طلا گرفته و از سایر شاهکارهای امپراطور در کارنامه کن نشانی به چشم نمی خورد و دیگر اینکه از فیلمسازان برجسته ای مثل ژان رنوار و یاساجیرو ازو و کارل تئودور درایر و ساتیا جیت رای و کنجی میزوگوچی و چارلز چاپلین و رنه کلر و ژان پی یر ملویل و فرانسوا تروفو و ژان کوکتو و...خیلی های دیگر هم در بین نخل طلایی ها و دیگر جوایز جشنواره کن اثری دیده نمی شود
 

چراکه جشنواره کن همواره در تیول کمپانی ها و موسسات بزرگ تجاری آمریکایی و تهیه کنندگان و ستارگان سینمای هالیوود بوده است، از همین رو علاوه براینکه این کمپانی ها به عنوان اسپانسرهای جشنواره هیچ فیلم و فیلمسازی را بر علیه منافع خود(بخوانید منافع ایالات متحده) برنمی تابیدند، همواره این گروهی از هنرپیشه های آمریکایی بوده اند که برگ برنده مدیران جشنواره کن برای جلب توجه رسانه ها و شرکت های تبلیغاتی و تبدیل سواحل کوزووات به بازار مکاره ای برای توریست ها و گردشگران خارجی به شمار آمده است. فرش قرمزی که در طول یازده روز برگزاری جشنواره، در اغلب ساعات روز محل نمایش انواع و اقسام مدهای لباس و آرایش و جواهرات شرکت های مشهور تجاری توسط بازیگران معروف است و مکان اصلی تجمع و توجه مهمانان و شرکت کنندگان و خبرنگاران و عکاسان محسوب می شود و آنچه کمتر اهمیت دارد همان سالن های نمایش فیلم است و جلسات گفت و گوی مطبوعاتی
 

این درحالی است که در مراسم اسکار (که اساسا هیچگاه ادعای هنری بودن نداشته و تبلیغات تجاری اش در صدر همه ادعاهای سینمایی قرار دارد)، در مقابل 4 ساعت و نیم مراسم اصلی اهدای جوایز، فقط 2 ساعت برنامه فرش قرمز اجرا می شود. به همه اینها اضافه کنید که هیاهو و سرو صدای جشنواره کن هم برای همین هنرپیشگان و ستاره های آمریکایی است که روی فرش قرمز ادا و اطوار درمی آورند و حاضرین هم برایشان سر و دست می شکنند. هنوز سال 2005 را از یاد نبرده ایم که چگونه روبرتو رودریگز با آن کلاه کابوی (برای تاکید بر فرهنگ آمریکایی) و آن لبخند تحقیر کننده همراه عوامل فیلم "شهر گناه" همچون:"بروس ویلیس" و "میکی رورک" و "جسیکا آلبا" و "بنسیو دل تورو " و...ساعت ها روی آن فرش قرمز، تمامی حضار را مقابل سالن دوبوسی کن سرکار گذاشته بودند. یا جرج لوکاس با سربازان امپراطوری اش و دارت ویدر و ناتالی پورتمن و هیدن کریستنسن و سمیوئل جکسن و...چندین روز همه جشنواره کن را به تسخیر خود درآورده بودند و در کنار آنها کوین بیکن و کالین فرث و ول کیلمر و رابرت داونی جونیور و اسکارلت جوهانسن و...دیگر هنرپیشگان هالیوودی و در این میان تنها چیزی که اهمیت نداشت مانور عوامل بهترین فیلم جشنواره بود و بازیگران فیلم های اروپایی و مستقل!)، همان گونه که سال قبلش هم دار و دسته "شرک" اعم از غول سبز و خر پرحرف و پرنسس فیونا و.... همه توجهات را به خود جلب کرده بودند. شاید از همین روست که مدیران جشنواره کن برخلاف همه قوانین و آیین نامه هایشان، برای فیلم های آمریکایی حق وتو فرهنگی هم قائل می شوند و حتی اکران شده هایشان را هم در بخش مسابقه اصلی خود شرکت می دهند
 

مثال ها متعدد است؛ فی المثل جشنواره کن سال 2003، فقط برای اینکه فرش قرمز از حضور تام هنکس بی بهره نماند، فیلم "قاتلین زن" را پس از اکران یک ماهه اش در سینماهای دنیا به بخش مسابقه راه دادند! و یا در سال 2005 همین اتفاق درمورد فیلم اکران شده "شهر گناه" پیش آمد که دو ماه پیش از نمایش در کن به نمایش عمومی درآمده بود
 

نکته شگفت آورتر اینکه گردانندگان جشنواره کن علیرغم همه ادعاهایشان مبنی بر برگزاری هنری ترین جشنواره دنیا و اینکه گویا آخر هنر سینما هستند، اما هر سال تعدادی از تجاری ترین آثار سینمای هالیوود را در برنامه هایشان قرار می دهند که این مورد در برخی موارد واقعا حیرت انگیز است، مثلا در پنجاه و نهمین دوره، دو فیلم "یونایتد 93" (پال گرین گرس) که یک ماه پیش از آن در سینماهای آمریکا اکران شده بود و "مردان ایکس: آخرین ایستگاه" (برت راته نر)، انتقادهای زیادی را حتی در میان محافل سینمایی آمریکایی به همراه داشت و گویا گردانندگان کن با هزینه بسیاری آن را به جشنواره خود آورده اند.  
 

این شگفتی درمورد ترکیب هیئت داوران (که قاعدتا بایستی اعضایش از بینش هنری کافی برخوردار باشند) بیشتر می شود، مثلا دوره ای در میان اعضای هیئت داوران اصلی و در کنار فیلمسازانی مانند امیر کاستاریکا و انیس واردا، به نام هایی مثل: "سلما هایک"(بازیگر درجه چندم مکزیکی الاصل) بر می خوریم. کفه این ترازو در سالی دیگر به نفع بازیگران تجاری بیشتر شده و برخلاف دوره هایی که همواره تعداد کارگردانان و فیلمنامه نویسان و نویسندگان بر بازیگران می چربیدند، از پنجاه و نهمین دوره به بعد، تعداد بازیگران (آنهم از درجه 2 و 3 به پایین) تقریبا 60 درصد اعضای هیئت داوران را تشکیل می دهد. در کن پنجاه و نهم بازیگرانی همچون "مونیکا بلوچی" (بازیگر نقش چندم برخی فیلم های آمریکایی مثل:ماتریکس و دراکولای برام استوکر و اشک های خورشید و بعضی فیلم های نه چندان معروف اروپایی)، هلنا بونهم کارتر (که به جز فیلم های تلویزیونی اخیرا فقط در فیلم های تیم برتن، نقش های حاشیه ای بازی می کند و یا به جای شخصیت های کارتونی صحبت می نماید)، سمیوئل ال جکسن (که هنوز معروفترین کاراکترش، "جولز" در فیلم "پالپ فیکشن " است و به جز آن فقط نقش های فیلم های پلیسی جنایی معمولی مثل "سه ایکس " و "مرد" و "مربی کارتر" و "اصلی" و "شفت" و...را از او به یاد داریم)، ژانگ زی ئی (بازیگر تازه به دوران رسیده هنگ کنگی که فیلم های اخیر ژانگ ییمو معروفش کرد و در فیلم "خاطرات یک گیشا" نقش دوم را برعهده داشت) و تیم روث (که برخلاف آنچه در بولتن جشنواره کن آمده بود، فقط یک فیلم غیر معروف" منطقه جنگی " را کارگردانی کرده و اصلا نمی توان وی را فیلمساز به حساب آورد، بازی هایش هم تقریبا در نقش های مکمل و کوچک بوده مانند آنچه در فیلم های "آب تیره "، "تفنگدار"، "سیاره میمون ها"، "هتل میلیون دلاری"، "پالپ فیکشن"، "وتل" و "راب روی " داشت) و... 
 

سالی دیگر نیز گل سرسبد بازیگران هیئت داوری کن، ایزابل هوپر و رابین رایت پن هستند که به هرحال بازیگران مولفی به شمار نیامده و اغلب در آثار تجاری سینمای آمریکا ظاهر شده اند.  
 

به این ترتیب ملاحظه می فرمایید هیچ بازیگر مولف و یا صاحب سبکی در میان داوران کن دیده نمی شود و آنچه بیشتر به نظر اهمیت داشته، چهره و عنوان تجاری بازیگرانی همچون "مونیکا بلوچی" یا "سمیوئل ال جکسن " و یا ایزابل هوپر و رابین رایت پن بوده تا بازهم توجه هرچه بیشتر رسانه ها و عکاسان خبری به فستیوال کن جذب شود و نه بیشتر
 

وجه دیگر جشنواره کن، گرایشات سیاسی آن به بعد غالب سیاسی – ایدئولوژیک امروز سینمای دنیاست که از هر فستیوال دیگری بیشتر توی ذوق می زند! از افتتاح جشنواره کن 59 با فیلم پر سر و صدا و صهیونی "رمز داوینچی" و ادامه اش با فیلم های سیاسی "غذای آماده ملی" از ریچارد لینک لتر و "سوسمار" ساخته نانی مورتی و همچنین حضور فیلم به شدت تبلیغاتی "یونایتد 93" که درباره سرنوشت یکی از هواپیماهای ربوده شد جریان 11 سپتامبر 2001 بود، گرفته که باج عیان مدیران جشنواره کن به سینمای پروپاگاندای آمریکا و نئو محافظه کاران حامی اش بود و موجب شگفتی ناظران سینمایی دنیا گردید تا آگراندیسمان اثر متوسطی همچون "پرسپولیس" (به دلیل وجه ضد انقلاب اسلامی آن) و کشاندن سازنده آن به داوری دوره بعد! (بدون هیچگونه سابقه سینمایی یا هنری!) و تا دو سال پیش که علاوه بر لارس فن تریر (با فیلم "ضد مسیح") حتی تارانتینو نیز با فیلمی سیاسی ایدئولوژیک به جشنواره آمده بود
 

می توان نتیجه گرفت که جشنواره هایی مثل کن علیرغم تبلیغات فراوان و شهرت هنری، کاملا در تیول کمپانی ها و موسسات تجاری چند ملیتی قرار دارند و از همین رو صبغه سیاسی تمام عیاری می یابند. چراکه سرنخ برگزاری این جشنواره ها در دستان همان کمپانی هایی می چرخد که زیرمجموعه تراست ها و کارتل های بزرگ آمریکایی هستند. چنان که در جشنواره ای مثل کن، اصل ماجرا روی فرش قرمز و با ستارگان هالیوود و مد لباس ها و مو و جواهرات اتفاق می افتد و درواقع آنچه در سالن دوبوسی کن اجرا می شود، فرع قضیه به شمار می آید. طبیعی است که اگر آن فرش قرمز نباشد و آن نمایش انواع و اقسام مد، جشنواره کن هم دیگر وجود نخواهد داشت. چون به گفته یکی از مدیران جشنواره، بیشتر هزینه های برگزاری جشنواره از محل تبلیغات و کرایه غرفه های مختلف فروش کنار ساحل و توریست هایی است که به این شهر کوچک ساحلی سرازیر می شوند و البته آنها هم صدقه سری همین ستاره های آمریکایی است که می آیند نه برای مثلا تماشای قیافه "لارس فن تریر" و لباس "شوهی ایمامورا" و موهای "پی یر رییسیان"! از همین رو بخش مهمی از انتخاب ها و فیلم ها و برگزیده ها بایستی جلب رضایت همان کمپانی ها و صاحبانشان را به همراه داشته باشد. صاحبانی که نه در کن، بلکه در نیویورک و واشنگتن و لندن و تل آویو دفتر و دستک دارند
 

جشنواره های دیگر گروه به اصطلاح A همچون ونیز و برلین نیز بسیار بیشتر از جشنواره فیلم کن در تیول کمپانی های آمریکایی بوده و هستند، مثلا فستیوال برلین امسال با فیلم قبلا اکران شده و آمریکایی "True Grit" افتتاح شد و تماشاگران به اصطلاح هنری پسند برلینی، ساعت ها در کنار فرش قرمز منتظر جف بریجز و مت دیمن و جاش برولین ماندند تا آنها را صدا بزنند و عکسی بردارند و امضایی بگیرند
 

- ارتباط مراسم و جشنواره‌های چون اسکار و... با ساختار آمریکا و نظام سلطه چگونه است؟ نوع تعامل اینها به چه صورت است؟ یعنی کجا اسکار به داد آمریکا می‌رسد؟ به نظر می‌رسد آمریکا و نظام سلطه در بزنگاه‌هایی از اینگونه مراسم برای تثبیت و توجیه سیاست‌های خود استفاده می‌کنند؟ مثال‌هایی از این موارد در بزنگاه‌های تاریخی، جنگ جهانی دوم، ‌انقلاب اسلامی، جنگ سرد، پروژه ضد اسلامی گرایی، ‌حمله آمریکا به عراق و... 
 

واقعیت این است که می‌توان مراسم اعطای جوایز اسکار را جهانی‌ترین شکل یک نمایش محلی دانست که با پروپاگاندای قدرتمندترین رسانه‌های بین‌المللی به هواخواهان و علاقمندان سینما در سراسر کره زمین، یک فستیوال فراقاره‌ای نمایانده شده است در حالی که حدود 96 درصد کل جوایز آن، تنها به آثاری اختصاص دارد که محصول آمریکا و انگلیسی زبان هستند و در زمان و مدت خاصی در سینماهای لس‌آنجلس به نمایش درآمده‌اند و فقط 4 درصد بقیه به فیلم‌های دیگر کشورها تعلق دارد که آنها هم حتما بایستی در همان زمان و مدت خاص در یک یا چند سالن سینمای لس‌آنجلس، اکران عمومی یافته باشند. یعنی فیلم‌هایی که حتی در دیگر شهرهای آمریکا به جز لس‌آنجلس بر پرده رفته اند حتی اگر آمریکایی هم باشند، اعتباری برای رأی دهندگان آکادمی اسکار ندارند. چنانچه در هر سال بسیاری از فیلم های مهم آمریکایی تولید می شوند ولی به دلائل مختلف از جمله نداشتن پخش کننده قوی(در حلقه مافیای توزیع و پخش سینماهای آمریکا)، در سینماهای لس آنجلس به اکران در نیامده و در نتیجه از قضاوت اعضای آکادمی اسکار دور می مانند. حدود و ثغور فراگیری مراسم اسکار مانند این است که فرضا مراسمی در شیراز برگزار شود و تنها قضاوت و جوایز خود را بر فیلم‌هایی بگذارد که در این شهر به اکران عمومی درآمده‌اند. (البته بر تفاوت‌های شیراز و لس‌آنجلس آگاه هستم!) 
 

به این ترتیب خیل عظیم آثار سینمایی که در دیگر کشورها تولید شده‌اند ولی در لس‌آنجلس اکران عمومی نداشته‌اند، جایی در این مراسم ندارند ایضا فیلم‌های آمریکایی که به سالن‌های سینمایی این شهر مهم کالیفرنیا نرسیده‌اند. از طرف دیگر علیرغم نمایش هر تعداد فیلم از هر کشور که در لس‌آنجلس به اکران عمومی درآمده باشند، فقط و فقط یک فیلم آنهم بنا به معرفی یک سازمان یا موسسه رسمی سینمایی در آن کشور می‌تواند، مورد قضاوت اعضای آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا قرار گیرد
 

به همین دلیل بوده که همواره در طول تاریخ سینما، بسیاری از آثار مهم این هنر در مراسم اسکار مطرح نشده‌اند. فی‌المثل فیلم های معتبری مانند: «الکساندرنوسکی» (سرگئی آیزنشتاین)، «زمین» (الکساندر داوژنکو)، «اگتسومونوگاتاری» (کنجی میزو گوچی)، «پاترپانچالی» (ساتیا جیت رای)، «رم شهر بی‌دفاع» (روبرتو روسلینی)، «قاعده بازی» (ژان رنوار)، «زیر بام‌های شهر» (رنه‌کلر)، «روز برمی‌آید» (مارسل کارنه)، «حفره» (ژاک بکر)، «اورفه» (ژان کوکتو)، «یک محکوم به مرگ می‌گریزد» (روبر برسون)، «ام» (فریتس لانگ)، «اردت» (کارل تئودور درایر)، «داستان توکیو» (یاساجیرو ازو)، «از نفس افتاده» (ژان لوک گدار)، «هیروشیما، عشق من» (آلن رنه)، «لولامونتز» (ماکس افولس) و... هیچگاه مدنظر آکادمی اسکار قرار نگرفتند.

از طرف دیگر حجم و شدت تبلیغات کمپانی‌های بزرگ و رسانه‌های عظیم (که در تیول هین کمپانی‌هاست) مهمترین و اساسی‌ترین عنصر مدنظر قرار گرفتن و قضاوت روی فیلم‌ها از سوی اعضای آکادمی به نظر می‌آید. امتیازی که طبعا نصیب محصولات همان کمپانی‌ها می‌شود و از همین رو آثار سینمای مستقل معمولا هیچگونه سهمی در نظرگاه اعضای آکادمی ندارند. در واقع نقش اصلی در قضاوت این اعضاء را بمباران عظیم تبلیغاتی توسط رسانه‌های مختلف متعلق به کمپانی‌های اصلی، ایفا می‌کند. کمپانی هایی چند ملیتی متعلق به کارتل ها و تراست هایی که نه تنها مالک و صاحب اغلب رسانه های مختلف در آمریکا بوده، بلکه گستره عظیمی از مراکز اقتصادی و نظامی از جمله کمپانی های نفتی و کارخانجات تسلیحاتی را در اختیار داشته و اساسا تعیین کننده اصلی سیاست ها و استراتژی ایالات متحده و سایر کشورهای هم پیمان محسوب می شوند. از همین رو یافتن خطوط مشخص ایدئولوژی آمریکایی با محوریت تفکر اوانجلیستی یا مسحیت صهیونی(که توسط رسانه های این کشور ساخته و القاء می شود)در میان فیلم های هرسال این مراسم کار چندان دشواری نیست.  
 

مطلب پوشیده ای به نظر نمی آید (حتی رسانه های خود آمریکا بارها اذعان داشته اند) که اکثر رسانه های خبری و کمپانی های فیلمسازی هالیوود توسط یهودیان وابسته به محافل صهیونیستی و یا اوانجلیست ها اداره می شود.(چراکه اساسا بنیانگذاران هالیوود و آکادمی اسکار یا از اشراف یهود مهاجر از اروپا بودند مانند لویی بی مه یر و سلزنیک و وارنرها و... و یا از پیورتن های مهاجر که جامه عمل پوشاندن به اندیشه های صهیونیستی را در دستور کار خویش قرار داده بودند و اوانجلیست های امروز حاکم بر آمریکا در واقع اخلاف آنها به حساب می آیند.) طبیعی است که اغلب مردم آمریکا از جمله اعضای آکادمی نیز از همین رسانه ها، خوراک روزانه شان را دریافت کرده و می نمایند.  
 

صرف نظر از اینکه در میان اولین اشراف مهاجر یهودی به آمریکا در اوایل قرن بیستم، بنیانگذاران صنعت سینمای آمریکا و هالیوود مانند:"لویی.ب. مه یر"، "سمیوئل گلدوین"، برادران وارنر، سام اشپیگل، ایروینگ برلین و... قرار داشتند، در حال حاضر نیز بزرگ ترین و مهمترین استودیوهای تولید و پخش و همچنین بخش اعظم آکادمی اسکار (که ویترین آن استودیوها محسوب می شود) در اختیار همین افراد و وابستگان آنها قرار دارد. از همین روست که سالهای متمادی محصولات کمپانی دریم ورکس متعلق به صهیونیست هایی همچون استیون اسپیلبرگ و جفری کاتزنبرگ و دیوید گفن اغلب جوایز اسکار را درو کردند و از همین روست هر ساله مجموعه ای از محصولات همین کمپانی ها که اغلب مروج افکار و اندیشه های صهیونی بوده و یا تبلیغ اسطورهای آنها و یا اشاعه گر تفکرات اومانیستی و سکولاریستی به عنوان عصاره جنبش ماسونی پروتستانیزم و به اصطلاح روشنگری قرون 16 و 17 میلادی، بیشترین تعداد نامزدی جوایز را به خود اختصاص داده و اسکارهای اصلی را هم از آن خود می گردانند.  
 

مثلا نگاهی به فیلم های نامزد جایزه اسکار امسال این ادعا را اثبات می نماید

فیلم برنده یعنی "سخنرانی پادشاه" در تجلیل از امپراتوری غرب براساس زمینه های سلطنت بریتانیا و با نتیجه ای به ظاهر فانتزی ولی درونمایه ای جنگ طلبانه از نوع امپریالیستی، "شبکه اجتماعی" تبلیغ وب سایت صهیونیستی "فیس بوک"، "True Grit" و "داستان اسباب بازی" نمایش و تقدیس اسطوره های آمریکایی یعنی کابوی ها و وسترنرها به عنوان منجیان همیشگی، "قوی سیاه" ترویج افکار شیطان پرستانه و نوعی راه حل های فاوست منشانه برای رسیدن به هدف، "همه بچه ها خوبند" تبلیغ زندگی همجنس بازانه (گویا هر سال نمونه ای از این نوع فیلم ها در میان کاندیداهای اصلی اسکار وجود دارد!)، "جنگجو" بازهم در مدح قدرت و هوشمندی اسطوره های آمریکایی، "سرآغاز" نمایشی از شیوه جنگ نرم برای نفوذ در اذهان، "127 ساعت" و "استخوان زمستانی" تبلیغی دیگر برای تفکرات اومانیستی و...  
 

در میان 10 فیلم کاندیدای جایزه اسکار در سال 2010 نیز فیلم برنده اصلی یعنی "محفظه رنج بار" ساخته کاترین بیگلو که پروپاگاندا برای حضور اشغالگرانه آمریکا در عراق بود، "آواتار" جیمز کامرون یک فیلم کابالیستی (فرقه ای صهیونیستی) تمام عیار، "مرد جدی" برادران کوئن ستایش جامعه یهودی در آمریکا، "آموزش" و "500 روز تابستان "نمایشی از به اصطلاح مظلومیت یهودیان در میان دیگر اقشار، "حرامزاده های لعنتی" تارانتینو درباره هلوکاست بود و فیلم "پرشس" در تحسین زندگی همجنس بازانه و پیرمرد و پسربچه کارتون "بالا" نیز در جستجوی سرزمین موعود به پرواز در میان دیگر سرزمین های دیگر درآمدند... 
 

 

ادامه مطلب

 

 


[ دوشنبه 90/1/15 ] [ 7:5 عصر ] [ هجوم ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ
آرشیو مطالب
امکانات وب